به هر هیجانی که دارید فکر کنید و از خود بپرسید: “اگر این هیجانها در شما برانگیخته شوند، بدنتان چه میکند؟ چطور این هیجانها توجه شما را هدایت میکنند، چه چیزهایی از حافظه شما بیرون میآید و چه افکاری قطار میکنید؟
منبع: گیلبرت، پل. (۲۰۱۰). آموزش ذهن برای شفقت ورزی. ترجمه: دوستی، پیمان. قدرتی، گلناز. (۱۳۹۸). انتشارات امین نگار: تهران.
این کتاب را سفارش دهید
اگر خشمگین، مضطرب یا عاشق باشید، افکارتان چه تفاوتی میکند؟ حالا یک سوال ۶۴ هزار دلاری میپرسم: آیا خودتان برای خودتان فکر میکنید یا هیجانهایتان برایتان فکر میکنند؟ اگر صادقانه نگاه کنیم، اکثرا درگیر یک هیجان میشویم و آن هیجان فکر ما را راهنمایی میکند.
بعضی اوقات یاد نگرفتهایم که چطور عقب بایستیم و در گردآب هیجانها گرفتار نشویم. هیجانها میگویند: “به این فکر کن” ، “همین جا بمان” ، “از آن بترس” و ما به سادگی همین کار را انجام میدهیم، اما مطمئناً این یک خیابان دو طرفه است. اینکه چطور اتفاقهایی که برای ما میافتد را تفسیر میکنیم و به آن معنی میدهیم، میتواند هیجانهای ما را برانگیخته کند. اما ما همچنین میتوانیم انتخاب کنیم تا از تواناییهای جدید مغز استفاده کنیم که به ما اجازه میدهد عقب بایستیم، فکر و تامل کنیم، و با انتقال توجهمان و تمرکز دوباره روی چیزهایی که مفید هستند، به ما کمک کند که آرامتر باشیم.
بنابراین، هیجانها عملکردهای خاصی دارند، حتی اگر برای ما ناخوشایند و دردناک باشند. گاهی اوقات ما هیجانهایی که بر محافظت از ما در مقابل تهدید متمرکز هستند را (مانند اضطراب و خشم)، منفی یا بد میدانیم. به هر حال، این موضوع ما را در یک چهارچوب ذهنی اشتباه برای تعامل با آنها قرار میدهد. آنها به این دلیل که احساس بدی ایجاد میکنند، هیجانهای منفی نیستند، بلکه آنها بخشی از سیستم محافظت ما از خود هستند. وقتی که با هیجانهایمان دوستانهتر رفتار میکنیم (وقتی شروع به دوست داشتن هیجانهایمان میکنیم)، متوجه میشویم تعامل راحتتری با آنها داریم.
همچنین دلایل خوب زیادی برای احساس بد داشتن وجود دارد. تصور کنید فردی که توانایی احساس خشم، ترس، انزجار، شرم و گناه را ندارد، چگونه میشود. این هیجانها بخشی از وجود ما هستند؛ آنها به عنوان بخشی از ماهیت انسانی تکامل یافتهاند. اما به یاد داشته باشید که ما تصمیم نگرفتهایم که این هیجانها را داشته باشیم؛ آنها بیش از میلیونها سال در حال ساخت و تکامل بودهاند.
این کتاب را سفارش دهید
ما در جهانی زندگی میکنیم که تاکید زیادی بر اهمیت شادی و احساس خوب داشتن میکند. مشکل این است که شما با برخی از این ادعاها گمراه میشوید، زیرا آنها به شما نمیگویند که در بعضی مواقع احساس بد داشتن یک بخش عادی و مهم زندگی است که در دراز مدت میتواند برای شما خوب باشد. ممکن است اضطراب افتادن در امتحان باعث شود سخت درس بخوانید یا اضطراب بابت قسمت خاصی از شهر موجب شود از آن منطقه دور بمانید. یادگیری هماهنگ کردن هیجانهاست که مهم میباشد.
این موضوع را در نظر بگیرید: وقتی کسی که دوستش داریم را از دست میدهیم (میمیرد)، خودمان را در غمی عمیق، که به طور طبیعی ناخوشایند بوده و با مشکلاتی در خواب، گریه، ضعف، خشم و احساس فقدان همراه است، مییابیم. ممکن است یادبگیریم این احساسها را با دیگران به اشتراک بگذاریم یا لبهایمان را بسته نگه داریم، اما برای بیشتر ما به طور بالقوه، این وضعیت (از دست دادن فردی عزیز) با غم و اندوه همراه است.
به عنوان مثالی دیگر، همه ما به طور بالقوه خیال پردازیها و نگرشهایی درباره ابراز خشم و کینه توزی داریم؛ اگر کسی به فرزند شما آسیبی برساند، میتوانید تمایل درونی شدیدی برای انتقام داشته باشید، و البته همه ما به طور بالقوه احساس اضطراب میکنیم. همه این هیجانهای ممکن، در طرح ژنتیکی ما وجود دارند و تفاوتهای ژنتیکی و رشدی بین ما فقط بر به آسانی یا به شدت برانگیخته شدن این هیجانها در هر یک از ما اثر میگذارد.
منبع: گیلبرت، پل. (۲۰۱۰). آموزش ذهن برای شفقت ورزی. ترجمه: دوستی، پیمان. قدرتی، گلناز. (۱۳۹۸). انتشارات امین نگار: تهران.