هرگاه که خبر خودکشی فردی به گوشمان، میرسد، سوالهای زیادی در ذهنمان جریان پیدا میکند. فارغ از اینکه چرا فردی تصمیم به پایان دادن زندگی خود میگیرد، در اینجا قصد داریم برای پیشگیری و نجات جان انسانها، مطالبی را بیان کنیم.
نویسندگان: پیمان دوستی/ نرگس حسینی نیا
درباره خودکشی، چند «باور نادرست» وجود دارد:
باور نادرست اول: پرسش یا صحبت درباره خودکشی، احتمال انجام آن را افزایش میدهد. باید بگویم، یافتههای پژوهشی این باور را تایید نمیکنند و برعکس، صحبت و پرسش دربارهی آن، میتواند اطلاعاتی به ما بدهد تا با آن بتوانیم جان فرد را نجات دهیم. پس، شیوه درست برخورد چنین است که در خصوص اینکه آیا فرد نقشهای برای خودکشی دارد یا نه سوال بپرسید. داشتن نقشه حاکی از جدی تر بودن موضوع است.
باور نادرست دوم: اگر به فرد بگوییم خودکشی مال آدمهای ضعیف است، انگیزه او برای پایان دادن به زندگیاش از بین میرود. در خصوص این باور نادرست نیز باید بگویم، این رفتار به شدت آسیب زننده است و میتواند پیامدهای غیر قابل جبرانی به همراه داشته باشد. بهتر است فرد را برای کمک گرفتن و طی کردن فرایند لازم تشویق کنید.
باور نادرست سوم: اگر به آنها یادآور شوید که وضعیت خوبی دارند و زندگی آنها از دیگران بهتر است، از تصمیم خود مبنی بر پایان دادن به زندگیشان منصرف میشوند. باید بگوییم، این باور به شدت نادرست است و اگر به این افراد تلقین کنید که از دیگران بهتر هستند، باعث احساس گناه و بی ارزشی بیشتر در آنها می شود.
باور نادرست چهارم: اگر مشکلات و دلایل او را ساده سازی کنید، از تصمیمش منصرف میشود. این باور نیز، به شدت نادرست است و این کار معمولا پیامدهای ناگواری به همراه دارد. بهتر است به جای ساده سازی، به آنها گوش کنید و اجازه دهید احساس هایشان را بیان کنند و بدون قضاوت، نگرانی تان را بیان کنید. ادبیات صحبت کردنتان میتواند به این شکل باشد: من اینجا هستم تا تو را همراهی کنم. بیا باهم صحبت کنیم. من نگرانم که چه چیزی به سر تو خواهد آمد.
برخی از علایم هشدار دهنده خودکشی:
احتمالا بسیاری از ریسک فاکتورهای خودکشی مانند داشتن برخی اختلالات روانشناختی چون افسردگی، دوقطبی، اختلال شخصیت مرزی، اختلال استرس پس از سانحه، وسواس و … را میشناسید. پس در اینجا میخواهیم برخی از نشانههایی که شاید کمتر با آنها آشنا باشید، اما به عنوان علایم هشدار دهنده خودکشی در نظر گرفته میشوند را بیان کنیم.
۱) انجام برخی رفتارها مانند: بخشیدن اموال، تمیز کردن اتاق، دور انداختن اشیای با ارزش و …
۲) شاد شدن ناگهانی پس از یک دوره طولانی- ممکن است اطرافیان تصور کنند که فرد بهبود پیدا کرده است، اما این شاد شدن ناگهانی جای نگرانی دارد.
۳) بی علاقگی به فعالیت های لذت بخش، شکایتهای مکرر از علایم جسمی با ریشه روانی مانند سر درد، خستگی، دل درد و …
۴) تلویحات کلامی: دیگر نمی خواهم مشکلی برایتان باشم. دیگر چیزی مهم نیست. دیگر نمی خواهم شما را ببینم.
۵) کناره گیری از دوستان، اطرافیان و کارهای روزمره
۶) بی حالی همیشگی، تغییر در عادت های خواب و خوراک، تغییرات شخصیتی قابل ملاحظه
۷) عوامل موقعیتی مثل مشکلات شغلی یا تحصیلی، از دست دادن و فقدان
۸) سابقه اختلالات روانشناختی یا خودکشی در تاریخچه خانوادگی (شامل فامیلهایی با نسبت خونی)
هدف این پژوهش تعیین اثربخشی درمان تلفیقی پذیرش و تعهد با طرحواره درمانی بر احساس تنهایی و حل مساله اجتماعی افراد دارای اختلال سوگ طولانی مدت بود. روش پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون و گروه کنترل بود. جامعه آماری شامل کلیه افرادی بود که طبق معیارهای DSM 5-TR، اختلال سوگ طولانی مدت را تجربه میکردند و طی فراخوان در سال ۱۴۰۱ به کلینیک پذیرش و تعهد تهران مراجعه کردند. از جامعه مذکور، تعداد ۲۰ نفر از افرادی دارای ملاکهای ورود به پژوهش، به شیوه نمونه گیری هدفمند انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه ۱۰ نفره گمارش شدند. گروه آزمایش به مدت ۱۰ جلسه ۱۲۰ دقیقهای و هفتهای یک بار، تحت مداخله درمان تلفیقی پذیرش و تعهد با طرحواره درمانی قرار گرفتند. گروه گواه تا پایان جلسات هیچ مداخلهای دریافت نکرد. ابزارهای پژوهش شامل پرسشنامههای احساس تنهایی (UCLA) راسل و کوترونا (۱۹۸۰) و حل مساله اجتماعی (SPSI-R) دزوریلا و نزو (۱۹۹۰) بود. به منظور تحلیل دادهها، از تحلیل کوورایانس چند متغیری استفاده شد. یافتهها نشان داد که با کنترل اثر پیش آزمون بین میانگین پس آزمون احساس تنهایی و حل مساله اجتماعی در دو گروه آزمایش و گواه در سطح ۰۵/۰>P تفاوت معناداری وجود دارد. از این یافتهها میتوان نتیجه گرفت که این درمان، میتواند یک شیوه کارآمد برای کار با افراد دارای اختلال سوگ طولانی مدت باشد.
ارجاع به این مقاله:
دوستی، پگاه.، دوستی، پیمان.، یاوری، امیرحسین. (۱۴۰۲). اثربخشی مدل تلفیقی پذیرش و تعهد و طرحواره درمانی بر احساس تنهایی و حل مساله اجتماعی افراد مبتلا به اختلال سوگ طولانی مدت. رویش روان شناسی; ۱۲ (۱۱) :۱۶۱-۱۷۰.
Dousti, P., Dousti, P., Yavari, A. (2024). The effectiveness of the integrated model of acceptance and commitment and schema therapy on the feeling of loneliness and social problem solving of people with Prolong Grief Disorder. Rooyesh; 12 (11) :161-170
هدف این پژوهش مقایسه درمان حمایتی-آفلاین متمرکز بر پذیرش و تعهد با گروه درمانی آنلاین مبتنی بر پذیرش و تعهد بر خودکارآمدی مدیریت وزن در افراد دارای اضافه وزن یا چاقی بود. این پژوهش از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون و گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش شامل کلیه افرادی بود که در بازه زمانی اسفند ۱۳۹۹ تا اردیبهشت ۱۴۰۰ طی فراخوان به تعداد ۳۸ نفر به کلینیک روانشناسی پذیرش و تعهد مراجعه کردند. از جامعه مذکور، تعداد ۳۰ نفر از افرادی که دارای ملاکهای ورود به پژوهش بودند، به شیوه نمونه گیری هدفمند انتخاب، و به شکل تصادفی در سه گروه ۱۰ نفره (دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل) گمارش شدند. ابزار سنجش این پژوهش، پرسشنامه خودکارآمدی مدیریت وزن (WELSQ) بود. به منظور تحلیل دادهها، از تحلیل کوورایانس چند متغیری استفاده شد. یافتهها نشان داد که در هر دو گروه آزمایش، میانگین نمرات پس آزمون نسبت به پیش آزمون تغییر کرده بود (۰۵/۰>P). همچنین مقایسه زوجی گروهها نشان داد که در خرده مقیاس خودکارآمدی هنگام فعالیتهای مثبت، اثربخشی درمان حمایتی-آفلاین بیشتر از گروه درمانی آنلاین بود (۰۵/۰>P). در خصوص نمره کلی مدیریت وزن و سایر خرده مقیاسها، بین اثربخشی این دو روش تفاوت معناداری یافت نشد (۰۵/۰<P). از این یافتهها میتوان نتیجه گرفت چنانچه افراد مبتلا به اضافه وزن تمایلی به دریافت مداخلات حضوری نداشتند، میتوان از مداخلات غیر حضوری به عنوان یک راهکار جایگزین استفاده نمود.
شیوه های ارجاع به این مقاله:
حسینی نیا، نرگس.، دوستی، پیمان.، دوستی، پگاه.، دوستی، شبنم.، غنی موخر، مجتبی. (۱۴۰۲). مقایسه درمان حمایتی-آفلاین متمرکز بر پذیرش و تعهد با گروه درمانی آنلاین مبتنی بر پذیرش و تعهد بر خودکارآمدی مدیریت وزن افراد دارای اضافه وزن یا چاقی. رویش روان شناسی; ۱۲ (۱) :۲۱۷-۲۲۶
Hosseininia, N., Dousti, P., Dousti, P., Dousti, S., Qanimoakher, M. (2023). Comparison of supportive-offline therapy focused on acceptance and commitment and online group therapy based on acceptance and commitment on weight management self-efficacy in overweight or obese people. Rooyesh; 12 (1) :217-226
طرحواره درمانی و مدل ذهنیتهای طرحوارهای از یک سو و از سوی دیگر درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد (ACT)، در یک نگاه ابتدایی به شکل دو رویکرد متفاوت با پارادایمهای متفاوت دیده میشوند، با این حال، یافتههای پژوهشی نشان میدهد که میتوان از فواید یک رویکرد تلفیقی بهره برد. در این متن، دکتر پیمان دوستی به جمع آوری و ترجمه برخی نکات در خصوص این رویکرد ادغام شده، پرداخته است.
جمع آوری و ترجمه: دکتر پیمان دوستی
طرحواره درمانی (ST)، وزن قابل توجهی به تجربیات اولیه زندگی اجتماعی میدهد و بیان میدارد آنها منجر به ایجاد خاطرات عمدتاً ضمنی میشوند. این خاطرات در زمینههای خاص دوباره فعال میشوند و اغلب از طریق استراتژیهای ناکارآمد، مدیریت میشوند.
تلاش برای تغییر رابطه بین فرد و این تجربیات خصوصی، از طریق استفاده از مایندفولنس و تکنیکهای برگرفته ازACT امکان پذیر میشود (کوزینو و تان- لان، ۲۰۱۳). کوزینو و همکاران (۲۰۱۳)، درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد و مایندفولنس (ذهن آگاهی/ توجه آگاهی) را به عنوان استراتژیهایی برای تقویت ذهنیت بزرگسال سالم معرفی میکنند.
دلبستگیهای ناکارآمدِ درونی شدهی والدین (به شکل بازنمایی به گونهای که فرد موقتا خودش به مانند جنبههای ناکارآمد فرزند پروری والدینش با خودش یا دیگران رفتار کند)، ممکن است انتظارات و احساسات منفیای را در مورد خود و دیگران ایجاد کند و پاسخهای مقابلهای ناسازگاری برانگیخته شوند (مک کی و همکاران ، ۲۰۱۲). از سوی دیگر، رویکردهای روان درمانی موج سوم ابزارهای جالبی برای مداخله در بازنماییهای درونی ارائه می دهند. به عنوان مثال، این رویکردها می توانند تأثیر بازنمایی های منفی گذشته را نسبت به دیگران مهم در روابط فعلی محدود کنند (سیمئونه دی فرانچسکو و همکاران ، ۲۰۱۵).
به نقل از هیث و استارتاپ (۲۰۲۰)، ذهنیت بزرگسال سالم در ST با خودِ مشاهدهگر در ACT و خودِ شفقت ورز در CFT قابل مقایسه هستند.
جمع آوری و ترجمه: دکتر پیمان دوستی
یک روش دو مرحلهای برای ادغام ACT و ذهنیتهای طرحوارهای
ما یک روش دو مرحله ای را بر اساس ادغام طرحواره درمانی (لوز و همکاران ، ۲۰۱۳؛ یانگ و همکاران ، ۲۰۱۳؛ سیمئونه دی فرانچسکو و همکاران، ۲۰۱۵) و تکنیک های مشتق شده از ذهن آگاهی (ون وریسویک و همکاران ، ۲۰۱۶) و درمان پذیرش و تعهد (هیز و همکاران ، ۱۹۹۹) پیشنهاد می کنیم.
ذهنیتهای ناکارآمد کودکانه (به عنوان مثال، کودک عصبانی، کودک تکانشی)، و ذهنیتهای والدین ناکارآمد (برای مثال، والد تنبیهگر، والدین پر توقع) با استراتژیهای مقابلهای ناکارآمد (به عنوان مثال، محافظ بی تفاوت، ذهنیتهای جبران افراطی، یا ذهنیتهای تسلیم مطیع) مدیریت میشوند.
ذهنیتهای والدین ناکارآمد، ۱) منبع اصلی احساسات نامنظم؛ و ۲) منعکس کننده جنبههای آسیب شناختی والدین است که در داخل رابطه اعمال میشود.
جمع آوری و ترجمه: دکتر پیمان دوستی
مرحله اول ادغام:
در مرحله اول به افراد کمک میشود از بازنماییهای درونی خود (ذهنیتهای والدین ناکارآمد و ذهنیتهای کودکانه) آگاه شوند و راهبردهای آسیب شناختیای که هنگام فعال شدن ذهنیتهای مقابلهای ناکارآمد استفاده میکنند، را بشناسند.
در این مرحلهی، آموزش درباره ذهنیتهای والدین ناکارآمد و ذهنیتهای کودکانه میتواند مفید باشد. ممکن است درمانگر در مرحلهی اول تصمیم بگیرد دربارهی طرحوارههای زیربنایی ذهنیتها نیز، آموزشهایی به مراجع بدهد. این کار به افراد کمک میکند تا در خصوص چگونگی اتخاذ استراتژیهای ناکارآمد خود آگاهی پیدا کنند. برای دسترسی بیشتر به ذهنیتهای والدین ناکارآمد و کودک آسیب پذیر، میتوان از تکنیکهایی مانند صندلی خالی استفاده کرد.
در پایان مرحلهی اول، میتوان به شناسایی ارزشها پرداخت. از آنجایی که ارزش ها رفتارهای افراد را هدایت میکنند، چنین شفاف سازیای ممکن است راهنما و انگیزه ای برای آزمایش پاسخ های جدید ارائه دهد.
جمع آوری و ترجمه: دکتر پیمان دوستی
مرحله دوم ادغام:
اکنون با در نظر گرفتن درمان های موج سوم رفتار درمانی، به مرحلهی دوم میرویم. در مرحلهی دوم، درمانگر به مراجع کمک می کند تا با استفاده از مایندفولنس (توجه آگاهی/ ذهن آگاهی) و ACT ، واکنش بیش از حد ذهنیتهای ناکارآمد و طرحوارهها را کاهش دهد. ما گامهای زیر را پیشنهاد میکنیم:
الف) مشاهدهی آگاهانه/ تشخیص ذهنیتها، طرحوارهها و تمایلات آنها
در این گام، به مراجع کمک میشود به طور پیوسته رویدادهای فعال ساز و ذهنیتهای فعال شده یا طرحوارههای فعال شدهی خود را به همراه تمایلات آنها تشخیص دهد.
ب) پذیرش افکار و احساسهای فعال شدهی مربوط به ذهنیتها و طرحوارهها با استفاده از مهارتهای ACT و مایندفولنس
تحقیقات نشان میدهد که پذیرش اجتناب را کاهش میدهد و اقدامات ارزشمند را افزایش میدهد (توهیگ ، ۲۰۰۷).
ج) فاصله گرفتن از ذهنیتها/ طرحوارهها
تکنیکهای توسعه یافته توسط ACT برای فاصله گرفتن از ذهنیتهای ناکارآمد و باورهای طرحوارهها، مفید هستند (ون وریسویک و همکاران، ۲۰۱۶). به عنوان مثال می توان به گسلش ، تکنیکی مبتنی بر «نگاه کردن به افکار به جای چسبیدن به افکار» اشاره کرد (هیز، ۲۰۱۹). این تکنیک ممکن است به افراد کمک زیادی کند تا از پاسخ های خودکار ذهنیتهای مقابلهای ناکارآمد و باورهای مرکزی طرحوارهها جدا شوند.
د) کاربرد اقدامات ارزشمند و متعهدانه (طبق مقادیر پیشنهاد شده توسط درمان پذیرش و تعهد)
اقدامات متعهدانه، اقدامات مبتنی بر ارزشها هستند که ممکن است جایگزین ذهنیتهای مقابلهای ناکارآمد قدیمی و باورهای طرحوارهای شوند. این بخش پایانی، قلب مرحلهی دوم است و به مراجعین در ایجاد الگوهای جدید کمک می کند.
جمع آوری و ترجمه: دکتر پیمان دوستی
مدل ادغامی پیشنهادی توسط رودیگر
این مدل توسط رودیگر به منظور نشان دادن الگوی رویکرد ادغام شدهی ACT با ذهنیتهای طرحوارهای ایجاد شده است.
بیشترین تغییر برای افراد، در بین جلسات، یعنی بین یک جلسهی مشاوره تا جلسهی دیگر اتفاق میافتد.
اغلب مردم بر این باورند که وقتی به روانشناس مراجعه میکنید، اکثر “درمان” زمانی اتفاق میافتد که در قرار ملاقات خود در اتاق روانشناس هستید.
در واقع، درمان چیزی است که تا حد زیادی به تغییراتی که در تفکر و رفتار فرد در بین جلسات ایجاد میشود، بستگی دارد. ۱۶۸ ساعت در هفته وجود دارد و میانگین یک قرار ملاقات با روانشناس، ۵۰ دقیقه است.
بنابراین، شما بین جلسات کارهای سختی را انجام میدهید تا زمانی که به قرار ملاقات خود رسیدید، بتوانید با روانشناستان در مورد تغییراتی که از جلسه گذشته ایجاد کرده اید، صحبت کنید.
نوع تمرینهای بین جلساتی که انجام میدهید، بستگی به نوع اهدافی دارد که برای درمان تعیین شده است و میخواهید در درمان خود روی آن کار کنید. برای مثال، وقتی روانشناستان از شما میخواهد که نوعی خود نظارتی داشته باشید و یا آنها را ثبت کنید، این کار میتواند چند هدف متفاوت را دنبال کند.
در گذشته، بسیاری از متخصصان سلامت روان، درمان اختلال شخصیت مرزی BPD) ) را دشوار میدانستند، بنابراین به این نتیجه رسیدند که کار کمی برای انجام دادن با این افراد وجود دارد.
اما امروزه میدانیم که اوضاع در خصوص درمان اختلال شخصیت مرزی، متفاوت از گذشته است.
یافتههای پژوهشی جدید نشان میدهند که نه تنها پیش آگهی بلند مدت برای درمان اختلال شخصیت مرزی خوب است، بلکه پیش آگاهی بلند مدت آن از اختلالهای افسردگی و طیف دو قطبی نیز، بهتر است.
با این حال، موضوع استیگما یا همان انگ زدن، ممکن است باعث شود افراد وارد پروسه درمان نشوند یا از ترس انگ خوردن، به متخصصین سلامت روان مراجعه نکنند.
مطالبی که بیان میشود، شاید به انگ زدایی اختلال شخصیت مرزی کمک کند.
هنگامی که روانشناسان در مورد “شخصیت” صحبت می کنند: به الگوهای تفکر، احساس و رفتار اشاره می کنند که هر یک از ما را منحصر به فرد می کند.
هیچکس همیشه دقیقاً یکسان عمل نمیکند، اما ما تمایل داریم که به روشهای نسبتاً ثابتی با جهان تعامل داشته باشیم. به همین دلیل است که مردم اغلب به عنوان «خجالتی»، «برونگرا»، «وسواسی» و غیره توصیف میشوند.
از آنجایی که شخصیت با هویت مرتبط است،
اصطلاح «اختلال شخصیت» ممکن است به شما این احساس را بدهد که اساساً مشکلی در شخصیت شما وجود دارد. اما اختلال شخصیت، قضاوت شخصیت نیست.
“اختلال شخصیت” به این معنی است که الگوی ارتباط شما با جهان به طور قابل توجهی با هنجار متفاوت است.
اما مهمتر از همه، این الگوها را میتوان تغییر داد!
در این ویدیو، دکتر پیمان دوستی در این خصوص صحبت می کند.
از آنجایی که اختلالات شخصیت (مانند اختلال شخصیت مرزی/ BPD) ماهیتی مزمن، گسترده و سفت و سخت دارند، می توان طی روان درمانی و با تعیین اهداف خاص، در زمینه مورد هدف و به تدریج پیشرفت کرد. این اهداف ممکن است شامل کاهش پریشانی فرد و تغییر رفتارهایی باشد که باعث اختلال در زندگی روزمره می شود.
ترجمه و خلاصه: دکتر پیمان دوستی
از سوی دیگر، افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی، ممکن است تکانشگری و بی ثباتی عاطفی خود را از روابط بین فردی خود با دیگران، وارد محیط درمانی خود با درمانگرشان کنند. در طول درمان، آنها ممکن است همانطور که در دنیای واقعی ممکن است بیش از حد واکنش پذیر باشند، با درمانگر خود نیز به همین شکل برخورد کنند.
علاوه بر این، مانند سایر اختلالات شخصیت، روشهای رواندرمانی برای اختلال شخصیت مرزی باید بر اساس رفتار و علائم هر فرد، شخصی سازی شود و درمانگر به جای استفاده از طیف های سنتی روان درمانی، با توجه به نیاز خاص مراجع و بر اساس علایم و رفتار او، تمرین هایی را ارایه دهد.
برخی از انواع روش ها و درمان هایی که برای اختلال شخصیت مرزی (Borderline Personality Disorder) دارای حمایت پژوهشی می باشند شامل:
رفتار درمانی دیالکتیک (ِDBT)، طرحواره درمانی (Schema Therapy)، درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد (ACT)، درمان انتقال محور (Transference-Focused Therapy) و درمان مبتنی بر ذهنیت می باشند.
به عنوان یک جمع بندی می توان گفت، اگرچه اختلال شخصیت مرزی یک وضعیت روانشناختی طولانی مدت (برای برخی افراد همیشگی) است که به دلیل تکانشگری، هیجانات و رفتارهای غیرقابل کنترل بر تمام جنبه های زندگی، به ویژه روابط بین فردی تأثیر منفی می گذارد، اما می توان با روان درمانی، روش های مقابله ای کاربردی تر و تغییرات رفتاری مختلف، زندگی را برای خود آسان کرد.
این فیلم درباره فردی به نام استورات است که تجربه صداهای درونی دردناک و آزار دهنده ای دارد. تجربه چنین صداهایی در بسیاری از انسان ها مشترک است و اغلب به تجربه های دردناک زندگی ما در گذشته مرتبط می شوند.
گاها ما انتقادهای تندی از خودمان داریم یا در برخی مواقع از رویارویی با وقایع می ترسیم. در برخی افراد، سیستم محافظت در برابر تهدید بسیار رشد یافته است و هشدارهایی بیش از آنچه باید، به ما می دهد.
استوارت به وسیله درمانگرش یادگرفت خودِ شفقت ورزش را پرورش دهد و احساس امنیت بیشتری کند.
این فیلم توسط کلینیک روانشناسی و مشاوره پذیرش و تعهد به فارسی ترجمه و زیر نویس شده است.
اتحاد درمانی، فرایندی است که طی آن درمانگر و مراجع با یکدیگر متحد میشوند تا با مشکل پیش روی مراجع، روبرو شوند.
دکتر پیمان دوستی
برگرفته از دکتر کاترین یوبانکس و همکاران
محتوای مربوط به “اتحاد درمانی: گسست اتحاد و فرایندهای رفع گسست” در اولین همایش بین المللی پژوهش و نوآوری در روانشناسی، با نگاهی ویژه بر درمانهای فراتشخیصی، در تاریخ ۱۸ آبان ۱۴۰۲، توسط دکتر پیمان دوستی به صورت سخنرانی در سالن همایش، ارایه شده است.
اتحاد درمانی چیست؟
زمانی که ما از اتحاد درمانی صحبت میکنیم، منظورمان اتحاد درمانگر و مراجع برای رویارویی با مشکل پیش روی مراجع است که دست کم دارای سه نقطه میباشد:
۱) توافق بین مراجع و درمانگر در مورد وظایف درمان (مانند دنبال کردن تمرینها توسط مراجعه کننده)
۲) توافق بین مراجع و درمانگر در مورد اهداف درمان (ما در جلسات به دنبال چه چیزی خواهیم بود)
۳) رابطه ای حد و مرز دار توام با همکاری متقابل بین مراجع و درمانگر
گسست اتحاد درمانی چیست؟
گسست اتحاد، همان بدتر شدن اتحاد بین مراجع و درمانگر است. در واقع، گسست یعنی:
الف) فقدان همکاری بین مراجع و درمانگر در مورد: ۱) وظایف درمان (مثلا دنبال نکردن تمرینها یا برنامههای درمان) ۲) اهداف درمان
ب) ایجاد مشکلاتی در رابطه درمانی (مانند عدم اعتماد و …)
البته، همهی اختلافات بین مراجعین و درمانگر گسست نیستند. یک مراجع می تواند با درمانگر به روشی مناسب و مشارکتی که به منزله گسست نباشد، مخالفت خود را بیان کند.
گسست ها اجتناب ناپذیر هستند و در همهی درمانها و با درمانگران با هر سطح مهارتی، رخ میدهند.
گسست ممکن است خارج از آگاهی مراجع و درمانگر باقی بماند و به طور قابل توجهی مانع پیشرفت درمانی نشود. با این حال، در موارد شدید، گسست می تواند منجر به ترک یا شکست درمان شود.
انواع گسست اتحاد درمانی:
گسست ها را می توان به دو زیر گروه اصلی سازماندهی کرد:
۱) گسست کناره گیری (ترک کردن)
۲) گسست رویارویی (مقابله کردن)
البته، گاهی گسست کناره گیری و رویارویی به طور همزمان رخ میدهد.
الف) گسست کناره گیری (ترک کردن):
در گسست کناره گیری، مراجع یا از درمانگر دور میشود (مثلاً با اجتناب از سؤالات درمانگر)، یا درمان را ترک می کند، یا ممکن است به نظر برسد که مراجع به سمت درمانگر حرکت میکند، اما به نحوی که جنبهای از تجربه خود را انکار کند، از کار واقعی درمان کنارهگیری میکند.
ب) گسست رویارویی (مقابله کردن)
در گسست رویارویی (مقابله کردن) مراجع با ابراز خشم یا نارضایتی به شیوهای غیرهمکاری (مثلاً شکایات خصمانه از درمانگر یا درمان) یا با تلاش برای تحت فشار قرار دادن یا کنترل درمانگر (مثلاً درخواستهایی از درمانگر)، علیه درمانگر حرکت میکند.
ج) گسست ها می توانند شامل عناصر کناره گیری (ترک کردن) و رویارویی (مقابله کردن) به طور همزمان باشند.
به عنوان مثال، مراجع ممکن است در حالی که لبخند میزند و عصبی می خندد (کناره گیری) از درمانگر انتقاد کند (مقابله).
نشانگرهای گسست اتحاد درمانی
ما از یک سیستم کد گذاری، برای شناسایی گسست اتحاد درمانی استفاده میکنیم. کدها به شکل نشانگرهایی از گسستهای کناره گیری و گسستهای رویارویی تعریف میشوند.
نشانگرها همان رویدادهایی هستند که با دیدن آنها ما متوجه میشویم که در حال حاضر یک گسست اتحاد درمانی در حال رخ دادن است.
ما به هر نشانگر نمرهای بین ۱ تا ۵ میدهیم و بدین ترتیب میزان تاثیری که هر نشانگر بر فضای درمانی وارد میکند را تشخیص میدهیم.
چنانچه به یک نشانگر نمره ۱ بدهیم، به این معنی است که در حال حاضر این نشانگر بی اهمیت است و تاثیری بر روند جلسه درمان نمیگذارد و نمره ۵ به این معنی میباشد که این نشانگر در حال حاضر، تاثیرات جدیای بر روند جلسه درمان میگذارد.
نشانگرهای گسست کناره گیری (ترک کردن)
۱) انتقاد از خود و/یا ناامیدی
در این نشانگر، مراجع با یک فرآیند دلسرد کنندهی انتقاد از خود و/یا با ناامیدی از درمانگر و کار درمانی کناره گیری میکند. انتقاد از خود ممکن است به شیوههای خود تنبیهی یا خود سرزنشی رخ دهد. ناامیدی ممکن است به شکل ناامیدی از اثر بخش بودن درمان و تکنیکها باشد و به دنبال نکردن تمرینها منجر شود.
به نظر میرسدمراجع با انتقاد از خود یا ناامیدی به درمان و انجام ندادن تمرینها، درمانگر را میبندد و آن امکانی را که درمانگر یا درمان میتواند به مراجع کمک کند را تا زمان رفع گسست پیش آمده، از بین میبرد.
۲) انکار
مراجع با انکار یک حالت احساسی که آشکارا مشهود است، یا انکار اهمیت روابط بین فردی، یا رویدادهایی که به نظر مهم و مرتبط با کار درمانی به نظر می رسد، از درمانگر و/یا کار درمانی کناره گیری می کند. مراجع ممکن است آگاه باشد (یا ممکن است آگاه نباشد) که احساسات واقعی خود را انکار می کند تا از بحث در مورد آنها اجتناب کند.
۳) پاسخ دادن حداقلی
مراجع با سکوت یا با دادن حداقل پاسخ به سؤالات یا اظهاراتی که برای شروع یا ادامه بحث لازم است، از درمانگر کناره گیری می کند. حداقل پاسخهای مراجع برای متوقف کردن تلاشهای درمانگر جهت مشارکت دادن او در کار درمانی عمل میکند.
۴) داستان سرایی اجتنابی و/یا تغییر موضوع
مراجع داستانی را می گوید و/یا موضوع را به گونه ای تغییر می دهد که از کار درمانی جلوگیری کند. این موضوع غیرمعمول نیست که مراجع هر دو کار را به طور همزمان انجام دهد.
۵) احترام آمیز و دلجویی کننده
مراجع از درمانگر و/یا کار درمانی با سازگاری بیش از حد و تسلیم شدن به شیوهای متواضعانه کناره گیری میکند. رفتار مراجع برای جلوگیری از تعارض با درمانگر عمل می کند و تشخیص اینکه مراجع واقعاً چه احساسی دارد یا واقعاً چه فکری می کند را برای درمانگر دشوارتر میکند.
نشانگرهای گسست به شیوه رویارویی (مقابله کردن)
۱) شکایات یا ابراز نگرانی در مورد فعالیتهای درمانی/ تمرینهای حین جلسات
مراجع، نارضایتی، ناراحتی یا مخالفت خود را با وظایف خاص درمان مانند تمرینهای حین جلسه یا تمرینهای بین دو جلسه (تمرینهایی برای خارج از جلسه) ابراز میکند. مراجعین ممکن است مستقیماً از یک فعالیت شکایت کنند یا ممکن است نگرانیهای خود را با بیان برخی تردیدها در مورد اثربخشی تمرینها بیان کنند.
در اکثر مواقع، این واقعیت که مراجع تمرینها را انجام نداده است نشان دهنده وجود مشکل در همکاری بین مراجع و درمانگر در انجام وظایف درمانی است.
۲) شکایات یا ابراز نگرانی به درمانگر
مراجع احساسات منفی خود را نسبت به درمانگر ابراز می کند. ممکن است او احساس عصبانیت، بی حوصلگی، بیاعتمادی، کنترل یا طرد شدن کند. همچنین مراجع ممکن است احساس کند که درمانگر در حمایت، تشویق یا احترام به او شکست خورده است. در مواردی ممکن است مراجع از سبک بین فردی درمانگر انتقاد کند یا در مورد شایستگی درمانگر ابراز تردید کند.
۳) مراجع مداخله درمانگر را رد می کند
مراجع مداخله درمانگر در جلسه را رد می کند. مراجع ممکن است دیدگاه یا تفسیر درمانگر را رد کند. به عنوان مثال، درمانگر سعی میکند حمایت کند و مراجع به شیوهای خصمانه درمانگر را رد میکند. در واقع، مراجع به چیزی حمله میکند و چیزی را میبندد که درمانگر سعی دارد آن را روی میز بیاورد. برای مثال: ممکن است مراجع سؤال درمانگر را رد کند و بیان کند که این سوال نامربوط یا نامناسب است.
۴) مراجع از خود در برابر درمانگر دفاع می کند
مراجع از افکار، احساسات یا رفتار خود در برابر آنچه که به نظر او انتقاد یا قضاوت درمانگر است، دفاع میکند. ممکن است یک مراجع توصیف “متمرکز به شغل” را به عنوان یک تعریف و تمجید تلقی کند، در حالی که مراجع دیگر، حالت تدافعی به خود بگیرد زیرا آن را به عنوان انتقاد تلقی میکند.
۵) تلاش برای کنترل/ یا تحت فشار قرار دادن درمانگر
مراجع سعی میکند درمانگر و یا جلسه را کنترل کند (به عنوان مثال، مراجع به درمانگر میگوید چه کاری انجام دهد یا چه کاری انجام ندهد)، یا مراجع به درمانگر فشار میآورد تا مشکلات او را سریع برطرف کند. تلاش برای فشار آوردن یا تحریک درمانگر به عنوان یک کد رمزگذاری میشود.
استراتژیهای حل و فصل گسست اتحاد درمانی (فرآیند رفع گسست)
۱) درمانگر یک سوء تفاهم را روشن می کند
درمانگر با تلاش برای روشن کردن یک سوء تفاهم به گسست پاسخ میدهد.
۲) درمانگر وظایف یا اهداف درمان را تغییر می دهد
درمانگر ممکن است وظیفه/هدف را تغییر دهد تا به نگرانی های مراجع شاکی رسیدگی کند (گسست رویارویی). یا درمانگر ممکن است وظیفه/هدف را در تلاش برای درگیر کردن مراجع گوشهگیر تغییر دهد (گسست کناره گیری).
۳) درمانگر وظایف را نشان می دهد یا منطقی برای درمان ارائه می دهد
درمانگر با توضیح دادن، یا ارائه دلیل منطقی (یا بیان منطق پشت تمرین داده شده) برای یک کار یا هدف درمانی خاص به گسست پاسخ میدهد. درمانگر ممکن است دلایل خود را برای پیگیری یک تمرین درمانی خاص، در تلاش برای درگیر نگه داشتن مراجع در درمان یا کاهش نگرانی های او، با مراجع به اشتراک بگذارد.
۴) درمانگر سهم خود را در گسست تصدیق می کند
درمانگر سهم خود را در گسست تصدیق میکند. به عنوان مثال، درمانگر روشهایی را که ممکن است مراجع را ناامید، گیج یا ناراحت کند و در نتیجه به اتحاد آنها آسیب برساند یا مانع کار مشترک آنها شود، تصدیق می کند. درمانگر ممکن است تصدیق کند که چگونه در گسست در اوایل جلسه یا در جلسه قبلی نقش داشته است.
۵) درمانگر این گسست را به الگوهای بزرگتر بین فردی بین مراجع و درمانگر مرتبط میکند
درمانگر، گسیختگی را به الگوهای بزرگتر بین فردی بین مراجع و درمانگر پیوند میدهد. با این استراتژی، درمانگر متوجه میشود که چگونه گسستی که اکنون رخ میدهد شبیه سایر گسستهایی است که با این مراجع قبلا رخ داده است.
۶) درمانگر این گسست را به الگوهای بزرگتر بین فردی در سایر روابط مراجع مرتبط می کند
درمانگر گسست را به الگوهای بزرگتر بین فردی در سایر روابط مراجع مرتبط میکند. این کد بسیاری از – اما نه همه- تفسیرهای انتقال یا تکرار الگوهای رفتاری خارج از جلسه، در درون جلسه درمان را در بر میگیرد. گاهی مراجعین، الگوهای ارتباطیای که در دنیای واقعی و خارج از جلسات دارند را، به اتاق درمان میآورند و با همان الگو با درمانگر خود رفتار میکنند. برای مثال، الگوی پر توقعی، کناره گیری، رفتار پرخاشگرانه و ….
۷) درمانگر وضعیت دفاعی مراجع را تأیید میکند
درمانگر با مقاومت و وضعیت دفاعی متحد می شود: درمانگر به جای به چالش کشیدن رفتارهای تدافعی مراجع، راههایی که در آنها این رفتار قابل درک هستند را، تأیید میکند. این امر مستلزم بیان این موضوع است که موقعیت مراجع مشروع و معتبر است.
۸) درمانگر با هدایت مجدد یا برگرداندن مجدد تمرکز مراجع، به گسست پاسخ می دهد
هنگامی که مراجع از وظایف درمانی دور میشود، به عنوان مثال، با گفتن داستان های اجتنابی، درمانگر با هدایت مجدد او به کار در حال انجام، یا با تمرکز مجدد بر روی لحظه حال، به گسست پاسخ میدهد.
سخرانی دکتر پیمان دوستی در اولین همایش بین المللی پژوهش و نوآوری در روانشناسی
سه حالت خلقی متفاوت در اختلالات دو قطبی شامل دورههای هیپومانیا، دورههای مانیا و دورههای افسردگی است. بسته به اینکه این حالتهای خلقی به چه شکل با یکدیگر همراه شوند، انواع مختلف اختلالات دو قطبی را تشکیل میدهند.
همچنین نوع دیگری از حالت خلقی رایج وجود دارد، که به عنوان خلق میکس شناخته میشود.
گردآوری: دکتر پیمان دوستی
حالت خلقی هیپومانیا و مانیا
هیپومانیا و مانیا، هر دو حالتهای خلقی بالایی است که به وضوح خلق فرد از حالت طبیعی بالاتر است. در واقع، هیپومانیا شکل خفیفی از مانیا میباشد.
در خلق هیپومانیا، فرد معمولا انرژی زیاد گاها شبیه بیش فعالی را به همراه حداقل ۳ تا از این علایم شامل ۱) پر حرفی یا سرعت زیاد حرف زدن، ۲) کاهش نیاز به خواب، ۳) احساس توانمندیهای اغراق شده و فراتر از واقعیت فرد که در مواردی ممکن است شبیه خودشیفتگی یا عزت نفس کاذب نمایان شود، ۴) هجوم افکار با سرعت بالا در ذهن انگار افکار باهم مسابقه میدهند، ۵) حواس پرتی و پرت شدن حواس به محرکهای غیر مهم، ۶) افزایش پروژهها یا فعالیتهای مختلف و یا همزمان از جمله شغلی، تحصیلی، جنسی و … و ۷) درگیر شدن در فعالیتهایی که بالقوه دردسر ساز هستند، را از خود نشان میدهد.
مجدد یادآور میشویم که وجود تنها ۳ نشانه از مجموعه نشانههای ذکر شده، برای تشخیص یک اپیزود هیپومانیا یا مانیا کافی است.
احساس توانمندی اغراق شده، میتواند خود را به شکل عزت نفس کاذب نمایان کند، حالتی که ممکن است در نگاه دیگران به شکل فردی خودشیفته نیز نمایان شود و بسیاری از افراد ممکن است این حالت را با اختلال خودشیفتگی اشتباه بگیرند.
درگیر شدن در فعالیتهای بالقوه دردسر ساز، میتواند به هر شکلی نمایان شود. ممکن است فرد در ارتباطاتی قرار گیرد که پر دردسر هستند، رفتارهای بالقوه خطرناک یا پردردسری را از خود نشان دهد، درگیر مسایل قانونی شود یا به جعل سند و هر فعالیت دیگری که ممکن است به طور بالقوه برای او مشکلاتی ایجاد کند، بپردازد.
رابطههای جنسی نسنجیده، رابطههای فرازناشویی و …، نمونههای دیگری از این رفتارهای بالقوه دردسر ساز هستند.
در مواردی، فرد به طور تکانهای برای مهاجرت، سرمایه گذاریهای مالی ساده لوحانه، بخششهای مالی غیر منطقی به دیگران، درگیر شدن در فعالیتهای مالیای که برای فرد مشکلاتی ایجاد میکند مانند نزول (پول بهرهای)، دریافت وامهای بدون پشتوانه و بدون فکر، خرید و فروشهای احمقانه و یا تصمیمهای مالی یا تجاری نامناسب، تصمیم گیری میکند.
خلق مانیا، شکل شدیدتری از هیپومانیا میباشد که ممکن است فرد نیازمند مراقبتهای بیمارستانی نیز، شود.
یک اپیزود مانیا حداقل ۷ روز طول میکشد و حداکثری برای آن مشخص نشده است.
یک اپیزود هیپومانیا، حداقل ۴ روز طول میکشد و حداکثری برای آن مشخص نشده است.
حالت خلقی افسردگی
یک اپیزود افسردگی دورههای خلق پایین در اکثر روزهای هفته و در اکثر ساعتهای روز است که ممکن است با بی علاقگی به فعالیتهایی که قبلا لذت بخش بوده است، مشخص شود. در این دورهها ممکن است فرد تحریک پذیر شود، تغییراتی در وزن، اشتها (پر خور یا کم خور) یا خواب (پر خواب یا کم خواب) داشته باشد، یا دچار خستگی یا افت انرژی شود.
احساس بی ارزشی یا احساس گناه بیش از حد یا نامتناسب نیز، از دیگر نشانههایی است که ممکن است در این اپیزود نمایان شود.
حالت خلقی میکس
در حالت خلقی میکس، فرد ممکن است به طور همزمان اپیزود افسردگی را با هیپومانیا و یا مانیا تجربه کند. در این حالت ممکن است فرد در حالی که حالتهای افسردگی را دارد، اما نشانههایی چون تندی روانی یا تند حرف زدن، کاهش نیاز به خواب، تصمیم گیری های نامناسب و … را از خود نشان دهد.
خلق میکس، ترکیبی از دو حالت خلقی به طور همزمان با یکدیگر میباشد. برای نمونه، فرد به طور همزمان احساس پوچی یا بی ارزش بودن را تجربه می کند و در کنار آن احساس خود بزرگ بینی یا عزت نفس کاذب را نیز از خود نشان میدهد.
اختلال دوقطبی نوع ۱
برای تشخیص اختلال دو قطبی نوع ۱، فرد باید در طول دوره عمر خودش، حداقل ۱ بار (ممکن است در گذشته اتفاق افتاده باشد یا ممکن است بعدا در آینده اتفاق بیوفتد) یک اپیزود از افسردگی را به مدت حداقل ۱۴ روز یا بیشتر تجربه کرده باشد یا در آینده تجربه کند.
همچنین فرد باید در طول دوره عمر خودش، حداقل ۱ بار (ممکن است در گذشته اتفاق افتاده باشد یا ممکن است بعدا در آینده اتفاق بیوفتد) یک اپیزود از مانیا را به مدت ۷ روز یا بیشتر تجربه کرده باشد. چنانچه فرد تاکنون مانیا را تجربه نکرده باشد، اما در آینده مانیا را تجربه کند، تشخیص قبلی او باطل محسوب میشود و تشخیص جدید اختلال دو قطبی نوع ۱ میباشد.
فرد در طول عمر خودش، بارها ممکن است اپیزودهای هیپومانیا را هر بار به مدت حداقل ۴ روز یا بیشتر (حداکثر تعداد روزی در نظر گرفته نشده است) تجربه کند.
تجربه خلق میکس، یعنی تجربه همزمان افسردگی و هیپومانیا، یکی از خلق های رایج است که بسیاری از افرادی که تشخیص اختلال دو قطبی می گیرند، آن را تجربه می کنند.
اختلال دوقطبی نوع ۲
برای تشخیص اختلال دوقطبی نوع ۲، فرد باید در طول دوره عمر خودش، حداقل ۱ بار به مدت حداقل ۱۴ روز یا بیشتر (ممکن است بارها اپیزود افسردگی رخ داده باشد یا بدهد) یک اپیزود از افسردگی را تجربه کرده باشد و در طول زندگی خود، اپیزودهایی از هیپومانیا را هر بار به مدت حداقل ۴ روز (حداکثری برای مدت آن در نظر گرفته نشده است) را تجربه کند.
در اختلال دو قطبی نوع ۲، فرد هیچگاه مانیا را تجربه نمیکند، بلکه هیپومانیا را تجربه میکند، لذا چنانچه فرد در هر دورهای از زندگی خود، مانیا را تجربه کرد، تشخیص به دوقطبی نوع ۱، تغییر پیدا خواهد کرد.
تجربه خلق میکس، یعنی تجربه همزمان افسردگی و هیپومانیا، یکی از خلق های رایج است که بسیاری از افرادی که تشخیص اختلال دو قطبی می گیرند، آن را تجربه می کنند.
اختلال سیکلوتایمی ( خلق چرخشی یا ادواری خویی)
برای تشخیص اختلال سیکلوتامی، باید فرد طی دو سال گذشته، چرخشهای مداومی بین حالتهای هیپومانیا تا افسردگی را از خود نشان داده باشد.
در اختلال سیکلوتامی، معمولا افسردگی و هیپومانیا، از دیگر اختلالهای دوقطبی خفیفتر است و چرخشها با سرعت بیشتری رخ میدهند، به طوری که فرد هیچگاه بیشتر از ۲ ماه، بدون علایم نمیباشد.
توجه داشته باشید که با توجه به خفیف تر بودن نشانه ها و مدت اپیزودها در سیکلوتایمی، ممکن است معیارهای کاملی از یک اپیزود تمام اعیار افسردگی یا هیپومانیا را از خود نشان ندهد.